درد دل

ساخت وبلاگ

سلام،از عنوان هم معلومه دلم خیلی پره،واقعا خسته شدم،از اینکه همش مجبورم قوی واستم،هیچکی فکر نمی کنه منم آدمم،همه میان خودشونو رو من خالی می کنن،یکی یه لحظه هم فکر نمی کنه اینم آدمه،تحملش حدی داره،انقدر انتظار نداشتم و کله نکردم همه فکر می کنن من هیچ حقی ندارم،نمی دونم قبلا گفتم یا نه از عروسی علی که ۱۵ اردیبهشت بود سر بی ملاحظگی پریا با مامان مشکل داشتم،با وجود اینکه کاملا خودم رو محق می دونستم و به مامان هم کفتم،برا اینکه تموم بشه،چند بار عذر خواهی هم شب نوشتها...
ما را در سایت شب نوشتها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabnevesht91o بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 14 شهريور 1401 ساعت: 3:56